samyarsamyar، تا این لحظه: 5 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره

خاطرات سامیار قند عسل

وقتی سامیار میخواست به دنیای ما بیاد😊🤰👇

1398/8/17 2:51
نویسنده : مامیِ سامی😊
1,345 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همگی

خب از امروز تا تولد یک سالگی قند عسلمون سامیار فقط ۸ روز مونده...وقتی بر میگردم به تاریخ پارسال همین‌ روزا قلبم‌ از هیجان محکم میکوبه...اون زمان هر روز لباسای کوچولوش رو در میاوردم و نگاهشون میکردم ، می بوسیدمشون و دوباره میذاشتم توی کشوی شازده پسرم...چه روزای خوبی بود وقتی توی اون لباسای ناز تصورش میکردم...اونم با اون لگدای بامزه اش به دلم اعلام حضور میکرد و میگفت دارم‌ میام مامان...چیزی به اومدنم نمونده🤗😁

خاطره بازی😊👇🤰🤰

سلام نی‌نی، حال عجیبی دارم
یه حال خیلی خوب، یه حس تازه

انگاری روبه‌روی من از امروز
در یه دنیای خیالی بازه

دنیایی که با اون به هم رسیدیم
بدون تو یه لحظه اون‌جا نیستم

تو اومدی پا تو دلم گذاشتی
تو با منی، من دیگه تنها نیستم❤

سلام ترانه‌ی قشنگ هستی
که اومدی توی دلم نشستی

یه حس خیلی فوق‌العاده دارم
مثل یه ابرم که می‌خوام ببارم

نی‌نی صدای قلبتو شنیدم
چه حالی بود انگار خدا رو دیدم

دیدم چقدر بزرگ و مهربونه
اجازه داده قلب تو بخونه

 

دردونه

سلام دردونه مامان

روزهای زیادی باهم عاشقی کردیم

روزهای زیادی هر نفسی که کشیدم یادم اومد که تو نفسم شده ای

روزهای زیادی  در دلم آروم آروم رشد کردی و بالیدی .

اکنون روزهای کمی تا پایان راهمان مانده ،

پایانِ راهِ  نه ماهه دو نفرمان که آغاز راه دیگریست،

راهی روشن که پذیرای گامهایِ گوچکِ دورانِ کودکی ات خواهد بود .

و بسترِ گامهایِ بزرگِ آینده ات را خواهد ساخت.

روزهایی که گذشت خوب بود ، با همه سختی هایش شیرین بود

در عین عجیب و غریب بودنش.

احساس اولین روزهای مادری ،

اولین تکانهایت و خیلی اولین های دیگر هیچ گاه فراموش نخواهد شد.

سر به روی شانه های مهربانی خدا گذاشته ام .

دفتر سرنوشتت را خود مهربانش نوشته

و من میدانم که بهترین را برایت و برایمان میخواهد.

به مهربانی بی حدش که فکر میکنم ارامش عمیقی وجودم را میگیرد

حتما تو هم حس میکنی این لحظه های ناب را ...

حال خوش این لحظه هایم را از تو دارم و تورا از لطف بیکران خدای خوبم

شاکر اویم که تورا به من عطا کرده ...

هر لحظه هزار بار شکرت ای خالق خوب آسمانها❤❤

سلام نی‌نی، یه خواب خوب می‌دیدم
خواب می‌دیدم تو اومدی به دنیا

مثل یه جوجه جیک و جیک می‌کردی
می‌پریدی رو دست و پای بابا

تپل بودی مثل یه هندوانه
لپات مث لپای بابا چال داشت☺😊

چشای تو عین چشای من بود
ولی دوتا علامت سوال داشت😯🤔

پسندها (13)

نظرات (6)

𝙃𝙖𝙧𝙪ഒ𝙃𝙖𝙧𝙪ഒ
17 آبان 98 15:07
تولد پسری مبارک💐💐💐 خوشحال میشم به وبم سربزنید💙💙🤗
ـ.❅。°❆·زﮰنــــــــــبــــــــــ。*.❅· °。·❆ـ.❅。°❆·زﮰنــــــــــبــــــــــ。*.❅· °。·❆
17 آبان 98 18:35
من دنبالتون کردم لطفا دنبالم کنید
مامیِ سامی😊
پاسخ
سلام عزیزم...چشم😘
✿‿✿𝑀𝑜𝑏𝑖𝑛𝑎✿‿✿✿‿✿𝑀𝑜𝑏𝑖𝑛𝑎✿‿✿
17 آبان 98 18:52
ای جووونم😍😍😍😍❤
مامیِ سامی😊
پاسخ
😘جون به خودت دخملی❤
نازینازی
17 آبان 98 22:13
ای عزیزممم 😍🤩 عزیزم دنبالتون کردم ممنون میشم دنبالم کنید🙏🙏
دخــــــتــرخــــالــــہدخــــــتــرخــــالــــہ
19 آبان 98 13:24
ما شما رو دنبال کردیم لطفا ما رو دنبال کنید
مامانمامان
19 آبان 98 14:42
سامیار جان تولدت پیشاپیش مبارک عزیزم😘🎂 💠مامان سامیار جان عکس هاتون بسیار فانتزی و خلاقانه بود💠